غزلسرایی که هنوز بوی مهر میدهد
تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۲۱۰۵۸۸
پاییز کوچک من دنیای سازش همه رنگهاست با یکدیگر تا من نگاه شیفتهام را در خوشترین زمینه به گردش برم و از درختهای باغ بپرسم خواب کدام رنگ یا بیرنگی را میبینند در طیف عارفانه پاییز؟
به گزارش ایسنا، منطقه زنجان، حسین منزوی یکی از شاعران مؤثر و مبتکر عرصه غزل معاصر است. او که عمری به قول خودش «برای ستایش عشق گلو پاره کرده» در مهرماه 1325 در شهرستان زنجان، در یک خانواده هنرمند و شاعر چشم به هستی گشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این سلطان غزل که به اذعان بسیاری در شهر و زادگاه خودش، منزوی شده بود، شاعر شدنش را وامدار پدر و معلم کلاس پنجم و ششم دبستانش میدانست. منزوی در جایی گفته است «پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بود اسم عشق هم بنویسد». آن هم در زمانهای که بیسوادی غوغا میکرد و حتی تشکیل سازمان تعلیمات اکابر هم نتوانسته بود همگان را به سوادآموزی ترغیب کند.
مرا معلم چشم تو شاعری آموخت ...
آقای مطلبی، معلمی که نخستین جرقههای ادبیاتدوستی را در حسین زنده کرد. در حدی که این شاعر پرآوازه زنجانی، خاطرات خود را مو به مو اینطور به رشته سخن درآورده است: «کلاس پنجم من شاگرد اول شده بودم. روزی یک آقایی با هیاتی دهاتی در را زد و وارد شد. دیدم هشت تا مرغ و خروس آورده و یک بسته. گفت اینارو آقای منزوی، باباتون داده. پدرم که آمد، گفت اینا رو آقای مطلبی آورد برای تو. گفت اینارو بدین حسین بخوره، بهتر درس بخونه، این کتابا رو هم بدین بخونه. هفت جلد رمان تاریخی «به سوی روم» بود نوشته محمدابراهیم زمانیآشتیانی».
«دبستان پَرورَد سرباز جنگی / دبستان پَرورَد توپ و تفنگی»
این اولین بیتی است که توسط حسین منزوی سروده شد! ولی بعد از سرودن این بیت کودکانه، شعر تا پانزده سالگی و هجرت معشوق در منزوی پنهان میماند. حال اینکه تا سالهای جوانی، ورود به دانشگاه، تغییر رشته تحصیلی از ادبیات به جامعهشناسی و نیمهکاره رها کردن هر دو رشته، حضور ثابت در جلسههای انجمن ادبی زنجان، دیدار با مهرداد اوستا و چاپ اشعار در صفحه شعر مجله «روشنفکر» زیر نظر فریدون مشیری چهها و چهها بر سر شاعر در انزوا میگذرد، بسیار مفصل است و در کلام نمیگنجد؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...
«راستش من باور نمیکردم که شعرها مال خودت باشد»
این جمله را فریدون مشیری، اوایل آشنایی با حسین منزوی گفته بود. وقتی حسین بارها برای چاپ شعر به دیدار با فریدون مشیری رفته بود اما مشیری با خود اینطور اندیشیده بود که «حالا این بچه این همه شعر آورده، دو سه بار هم آمده اینجا، رویم نمیشد چیزی چاپ نکنم، گفتم یک دوبیتی چاپ میکنم، ضمنا هم خدای ناکرده اگر مال دیگری باشد، با یک دوبیتی سر و صدایش زیاد بلند نمیشود».
اما مشیری نمیدانست که منزوی، دیر یا زود بین اهالی ادبیات و شعر شناخته میشود و اولین دفتر شعرش را با عنوان «حنجره زخمی تغزل» با حمایت محمدعلی بهمنی منتشر میکند. «حنجره زخمی تغزل» شعرهای حسین بین 20 تا 25 سالگی است و 22 غزل، 18 شعر نیمایی، یک مثنوی و دو قطعه را شامل میشود.
چند صباحی میگذرد و سواد و شناخت کمنظیر منزوی از ادبیات و شعر، او را طی دهه 50، تبدیل به یکی از منتقدین مطرح مطبوعات میکند. پیش از انقلاب نیز مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی «رودکی» میشود و نقدهایی با عنوان «دیدار در متن یک شعر» مینویسد. همچنین منزوی اوایل انقلاب و کمتر از یک سال، در مجله «سروش» نقدنویسی میکرده است.
شمعی که رو به خاموشی میرود
در هر حال، همسو با متحول شدن همه ترجمانها، منزوی کار خود را در مطبوعات و رادیو از دست داد. این بیکاری زندگی زناشوییاش را به نقطه پایان رساند و نتوانست در مشاغل دیگری درگیر شود. چرخ گردون طوری میچرخد که منزوی به زادگاهش، زنجان برگردد و با نشریههای مختلف به طور موقت همکاری کند اما اینطور به نظر میرسد که منزوی تا واپسین روزهای عمر خود، بیمهریهای زیادی از جامعه ادبی متحمل شده و در نهایت به انزوا روی آورده است.
وی سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳، بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. علت مرگ او آمبولی ریوی عنوان شده است. حسین منزوی در کنار آرامگاه پدرش در زنجان (قبرستان پایین) به خاک سپرده شد. شاید، زمان آن فرا رسیده بود که به دیدار پدرش محمد که اشعار ترکی میسرود بشتابد و ردای انزوایش را از تن در آورد.
دستی که به دست من بپیوندد نیست
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست
زنجیر، فراوان فراوان، اما
چیزی که مرا به زندگی بندد، نیست
آثار حسین منزوی:
حنجره زخمی تغزل
صفرخان
ترجمه منظومه حیدربابا
با عشق در حوالی فاجعه
این ترک پارسیگوی
از شوکران و شکر
با سیاوش از آتش
از کهربا و کافور
با عشق تاب میآورم
به همین سادگی
از ترمه و تغزل
از خاموشیها و فراموشیها
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری زنجان حسین منزوی محمدعلی بهمنی فریدون مشیری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۱۰۵۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتابهایی که اگر فیلم شوند، پرفروش میشوند
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، مهناز سعیدحسینی- مریم قربان زاده نویسنده شناخته شدهای در کشور ما است که عموماً او را با کتاب «خاتون» و «قوماندان» که توجه و تقریظ رهبر انقلاب را به دنبال داشت، میشناسند، اما این نویسنده صاحب سبک کتابهای متعدد و قابل توجهی در حوزه ادبیات دفاع مقدس با تمرکز ویژه بر روی نقش بانوان دارد که نه تنها هم قد و قواره خاتون و قوماندان هستند، بلکه حتی میتوان این کتابها و ویژه حوض شربت این نویسنده را یک سر و گردن بلندتر هم دانست. با این بانوی نویسنده گپ و گفتی درباره ادبیات دفاع مقدس و نقش زنان در این ادبیات داشتیم که با هم در ادامه میخوانیم:
خانم قربان زاده! از نظر شما اهمیت پرداختن به شخصیت مادران و همسران شهدا یا جانبازان چیست؟ این پرداخت چه کمکی میتواند به وضعیت امروز ما در حوزه زنان بکند؟
ما در جامعه و به خصوص در مورد نوجوانها نیاز به الگو داریم. از این منظر خواندن از موفقیتها و توفیقات افراد حتماً اثرگذار خواهد بود و به تغییر دیدگاه خیلی از خانمهایی که مشکلات و مسائل زندگی شان تقریباً شبیه آنها است، کمک میکند. کلاً قصه گویی ما ایرانیها سر همین ماجرا است. از کودکی دنبال این مسئله بودیم که ببینیم آن شخص چطور مشکلش را حل کرد و در آن افسانه چه اتفاقی افتاد و برای آن اسطوره چه مسئلهای پیشآمد و بعد بعد به خودمان بگوییم پس تو هم میتوانی همان راه را بروی و موفق شوی.
الگویی برای زنان امروز
زن امروز جامعه ما یک مقدار سردرگم شده است. نمیداند که دقیقاً از خودش چه میخواهد. دلش میخواهد یک مادر خیلی خوب و کامل باشد، دلش میخواهد تحصیل کرده در مدارج عالی باشد، دلش میخواهد یک مانکن باشد ... نمیداند چه میخواهد و به همین دلیل هر دری را میزند تا ببیند کدام یک از این جنبهها میتواند او را به آرامش برساند. دیدن الگوها و شنیدن زندگی آنها از این جهت که این راه را نشان میدهد و الگویی میشود تا به راه دیگری هم فکر کرد و طور دیگری هم نگاه کرد، اهمیت دارد.
کیفیت کتابهای منتشر شده در این زمینه چگونه است؟
آن چنان نیست که انتظار میرود و لایق این حوزه است. علی رغم تنوعی که به لحاظ موضوعات و افراد و سوژهها و زندگیهایی که بازتاب داده میشود، کتابها خیلی متنوع نیستند؛ یعنی انگار روی یک سیر خط زمانی پیش میروند. هرچند همه آنها یک جاهایی باهم دیگر فرق میکنند اما در نهایت یک زندگی شبیه زندگی یکی دیگر شد. گرچه سبک زندگی آدمهایی که در این مسیر هستند تا حدودی شبیه هم هست، اما این شباهت یک وقتهایی باعث شده که خواننده را نتواند قانع برای خواندن کتاب جدید کند. تعجیلی هم که ناشرها دارند برای کتابهای این سبکی که به فلان مراسم و به فلان تاریخ برسد و در کنارش عدم همکاری خانوادهها باعث میشود نویسنده فراغ بال نداشته باشد و نتواند ان چنان که دلش میخواهد بنویسد همین منجر میشود به کتابسازی.
حجم کار زیاد است و همه دلشان میخواهد در این حوزه باشند و برای خودشان کلی تکلیف و وظیفه تعیین کردهاند، اما به لحاظ کیفیت آنچه که باید باشد نیست. ضعف ادبی و قدرت مانور ادبیات، به لحاظ تاریخی و نگاه جدید و خلاقی که نویسنده باید داشته باشد بر فقر آثار می افزاید و همینها دست به دست هم میدهد که این کارهای ضعیف بر کارهای قوی غلبه کند و کارهای قوی چوب کارهای ضعیف را بخورد.
ضربه به ادبیات پایداری و کتابهایی که طعم و نمک ندارند
این کتاب سازیها چه آسیبی میزنند و در مقابل چه کار باید کرد؟
دلم میخواهد به نهادها و ارگانهای مسئول بگوییم که کاری نکنند! حداقل در حوزهی ادبیات و بحثهای رسانهای کاری نکنند. ما بیشترین ضربه را از همین نهادها و ارگانها و سازمانهایی خوردیم که دلشان میخواست بیلان کاری پر کنند و زودتر طرحها را به تولید برسانند و کتابها را منتشر کنند و لیست بدهند و جدول پر کنند. علی الخصوص بسیاری از اینها نگاه ادبی به کتابها ندارند؛ نگاه اعتقادی دارند و آن احساس تکلیف_ که حتماً محترم و مقدس است_ باعث ورود آنها شده اما بیشتر آسیب میزنند. چقدر از ادبای کشور و اهل پژوهش و ادبیات، در مصادر تولید کتابهای حوزه دفاع مقدس هستند؟ چقدر رستههای نظامی یا دولتی در مناصب تولید این آثارند؟ در این شکل دیگر آن شانیتی که کار ادبی باید داشته باشد و در ادبیات پایداری خودش را نشان بدهد، ندارد. چون آن ارگان و نهاد و موسسه دنبال این هستند که زودتر کتابش دربیاید و بعد بتواند آن را بگذارد روی میز و جلو بقیهی نهادها و ارگانها بگوید مثلاً من این کتاب را چاپ کردم و این سوژه ما بوده و مسائل این چنینی...
این کارها به ادبیات پایداری آسیب زده است. بسیاری از این کتابها خشک و بیروح هستند و طعم و نمک ندارند.
نظرتان درباره جایزهها چیست؟
جایزهها با هدف رشد و شناسایی و تشویق نویسندههاست اما عملاً جایزهها برای کتابهای سفارشی خود نهادهای سفارش دهنده است. وقتی خودشان کتاب مینویسند، خودشان تقدیر و خودشان چاپ میکنند باید خودشان هم کتاب را بخوانند!
این قسمت ماجرا آزار دهنده است و کار برای نویسندههایی که بخواهند مستقل کار کنند و زیر بلیت کسی نباشند، سخت است و نامشان در لیست کاندیداهای جوایز قرار نمیگیرد.
اعتبار جوایز به آثاری است که بر میگزینند. انتخاب آثار ضعیف به صرف این که سفارش دهنده یا ناشر یا داوران دستی در تولید آن داشتهاند، ضربه زدن به اعتبار جوایز ادبی است و نویسندگان اصیل ترجیح میدهند اصلاً در چنین جوایزی شرکت نکنند.
یعنی شما معتقد هستید برای تولید آثار بهتر و بیشتر در حوزه دفاع مقدس به حمایت نهادها و ارگانها هیچ نیازی نیست؟
این حمایتها و احساس تکلیفهای نادرست باعث شده ما با لشکری از آدمها مواجه باشیم که توهم نویسندگی دارند. فضا آن قدر بیدر و پیکر شده که همه دل شان برای شهدا میسوزد و احساس میکنند باید قلم دست بگیرد و بنویسد. اما این افراد ادبیات را نمیشناسند و با شرکت در چند کلاس و دوره فکر میکنند نویسنده شدهاند. نویسندهای که رمان نخوانده و ادبیات و سبکها و اصلاً جریانات ادبی را نمیشناسد، چطور میتواند نویسندگی کند؟ به صرف اینکه قلم خوبی دارد؟
قلمهایی که نیاز به رشد دارند
این قلم قابل احترام است اما همان قلم نیاز به رشد و پرورش دارد. با چهار تا کارگاه و کلاس نویسندگی که آدم نویسنده نمیشود. اما این اتفاق دارد میافتد و کرور کرور از این مدل آدمها میآیند و کتاب مینویسند. هر چند با همان کتاب اول _متاسفانه بگوییم یا خوشبختانه _خلع سلاح میشوند و دیگر اقبالی به سمتشان پیدا نمیشود. این درد هم دامنگیر افراد است و هم دامنگیر ادبیات. یک بار یکی از ناشران از من خواست تا بر کار نویسندگانشان نظارت کنم. یکی از شروط من برای این کار این بود که این نویسندهها صد رمان برتر دنیا را خوانده باشند و لیست رمانهای خوانده شدهشان را به من بدهند. اما آن ناشر خندید و گفت شما خیلی توقعتان بالا است!
طبیعی است وقتی اینطور به ادبیات نگاه میکنند نباید منتظر کتابهای مانا و تأثیر گذار باشیم.
مساله مهم دیگر اینکه با وجود کتابهای ضعیف و سطحی، ما کتاب خوب در حوزه دفاع مقدس کم نداریم، چرا از این کتابها به اندازه کافی اقتباس نشده است و ما فیلم خوب دفاع مقدسی هم کم داریم؟
این را باید از کارگردانها و سینماگران و تهیه کنندهها بپرسید. سرمایه گذاری در این گونه موضوعات توجیه پذیر است و میتوانند سرمایهشان را برگردانند. مردم ادبیات پایداری را دوست دارند و از فیلمهایی که ساخته میشود استقبال میکنند.
چه طور میتوان یک زنجیره کامل از کتاب تا اثر هنری مثل تئاتر، فیلم، مستند، انمیشن و در کشور ایجاد کرد؟
سینمای ما هنوز نفهمیده که اصالت با متن و با کتاب است. همان طور که بازیگر نمیداند اصالت با کارگردان است و کارگردان از او مهمتر است. کتابهای خوب دفاع مقدس کارهای آمادهای هستند. علی الخصوص کارهایی که مربوط باشد به زندگی همسران شهداست، صحنههای نظامی و هزینه بردار هم ندارد که خرجش بالا باشد. سوژه این کتابها هم مورد نیاز جامعه است. اینکه در سالهای پس از پیروزی انقلاب سراغ این سوژهها نرفتند واقعاً برای من هم جای سؤال دارد. یک بخشاش شاید بحث همین رسانهها و مطبوعات و تلویزیون است که این نیاز را منتقل و این بستر را فراهم نکردهاند تا گفتوگویی بین نویسنده و فیلمنامهنویس یا تهیهکننده اتفاق بیافتد و نویسنده بتواند تهیهکننده و کارگردان را مجاب کند که آنچه نوشته است ارزش فیلم ساختن را دارد. گفتوگویی بین این دو گروه برقرار نمیشود.
به هر حال برای بسیاری از کارگردانها و تهیه کنندهها اقتصاد خیلی مهم هست و بالاخره بحث اقتصاد سینما چیزی نیست که آدم بتواند از آن بگذرد یا حتی بخواهد زیر سوالش ببرد اما بعضی از کارها و کتابهای دفاع مقدس آن قدر خوب هستند که اگر ساخته شوند بازخورد خوبی خواهد داشت و مطمئناً تهیه کنندگان میتوانند به بازگشت سرمایه خودشان مطمئن باشند. چه بسا که بیش از بازگشت سرمایه هم برایشان داشته باشد؛ چیزی که تا الان تجربه نشان داده فیلمهای خانوادگی طیب و طاهر با دیالوگهای خلاقانه و با صحنه پردازیهای فکر شده توانستهاند مردم را به تماشای خودشان بکشانند و موفق شوند.
انتهای پیام/