Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-09@02:43:15 GMT

حسين منزوي، شاعري که درباره اش حرف نمي زنند

تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۹۳۲۵۰

خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - حورا نژاد صداقت: گفت و گو با بهرور رضوي، دوست قديمي و هميشگي حسين منزوي، از روز آشنايي شان تا امروز که خيلي ها او را ناديده گرفته اند و حرفي درباه اش نمي زنند.

حسين منزوي حالت غريبانه اي دارد، شهرت شعرش زياد است و شيفتگانش زيادتر؛ اما همين که بخواهيم درباره اش با کسي هم صحبت شويم، مدام اين دايره آشنايان و طرفداران منصف تنگ و تنگ تر مي شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در اين ميان، يکي از کساني که سال هاي طولاني همراه او بوده، بهروز رضوي است؛ صداپيشه اي که شاعر نيست ولي در جواني سراغ شعر رفت و در تمام سال هاي کاري اش با افرادي مثل اخوان ثالث و نادر نادرپور و حسين منزوي و... در ارتباط مستقيم بود.

غير از اين همکاري ها رابطه دوستي و او با منزوي زبانزد عام و خاص است. ريشه اين دوستي به سال هاي دوري بر مي گردد که منزوي به تهران آمده بود و بهروز رضوي جوان با شنيدن شعرش باب دوستي با او را باز کرد و اين دوستي ادامه پيدا کرد تا روزي که خبر درگذشتش را به رضوي دادند. خبري که برايش خيلي عجيب بود چون به قول خودش هيچ وقت فکر نمي کرد که حسين منزوي هم روزي از دنيا برود.

همين شد که سراغ او رفتم و هم موري کردم بر خاطراتش و هم دنيايي که منزوي از شعر باري او تصوير مي کرد؛ در همان شب بيداري ها و قدم زدن هاي طولاني و گپ و گفت هاي کاري.

رضوي خيلي از شعرهاي منزوي را حفظ است و در ميان حرف هايش به آن ها استناد مي کند. او از صحبت درباره يار غارش خوشحال مي شود، اما دلتنگي اش را به خاطر دوري از او و مهم تر از همه به خاطر کم مهري هايي که در تمام اين سال ها به منزوي شده، نمي تواند پنهان کند.




بهرور رضوي



به همي خاطر است که ناراحت ولي مطمئن با کلي مثال اثبات مي کند که حسين منزوي دچار توطئه سکوت شده و خيلي ها خودخواسته کمتر حرفي درباره نقش مهم او در ادبيات معاصر گفته اند.

آقاي منزوي در خاطراتشان از سال هاي دور، از پسر جوان لاغراندامي حرف مي زنند که يک بار بعد از شعرخواني اش آمده بود پيش او و گفته بود: «شما که شعرتان را خوانديد، من نوشتم ولي چند کلمه اش را جا ماندم...» و بعد با همين خاطره باب صحبت درباره شما را آغاز مي کنند. حالا مي خواهم ماجرا را از زبان شما بشنوم که دوست قديمي شان هستيد.

انجمن ادبي سعد در خيابان ژاله (شهداي فعلي)، سر چهارراه آبسردار، در خانه اي قديمي که متعلق به خانم فخيمه اي به نام سعد بود، برگزار مي شد. خانه هم خانه عجيب و غريب بود. از آن خانه هاي قاجاري که تمام در و ديوارش پر بود از عکس هاي مختلف و اشياي عتيقه و روشنايي اش با نور شمع بود و ما هم اغلب شيطنت هايي با همين شمع ها داشتيم. دبير آن انجمن، پرويز والي زاده (خدا رحمتش کند) برادر منوچهر والي زاده بود که يک بار اعلام کرد: امشب در جمع ما شاعر جواني از زنجان حضور دارد و... آن زمان خود من هم شعرک هايي مي گفتم و هميشه گوشم را تيز مي کردم تا شعر شاعران تازه را اگر خوب بود، بنويسم.

آن وقت ها من ويژگي عجيبي داشتم؛ اگر شعري را يک بار مي شنيدم و يک بار مي نوشتم و يک بار ديگر از روي آن مي خواندم، حفظ مي شدم. وقتي نوبت به حسين منزوي رسيد، به محض اين که مصرع اولش را خواند، فهميدم که شعر خوبي است. من مصرع اول را جا افتادم و بعد از تمام شدن برنامه سراغش رفتم و سلام و عليکي کردم و خوشامدي گفتم و همان يک مصرع را هم پرسيدم.

مسلما اين رفتار و برخورد براي حسين که تازه از زنجان به تهران آمده بود، جالب بود و خلاصه با صميميت شعرش را کامل کرد و از همان جا پياده راه افتاديم به سمت منزل ما در خيابان شهباز (هفده شهريور فعلي) و در راه درباره شعر حرف زديم و شعرهايمان را براي يکديگر خوانديم. البته ما معمولا اين مسير را با افرادي مثل جواد طالعي و جلال سرفراز و محمدعلي بهمني و... پياده مي رفتيم.

خلاصه، همين آشنايي باعث شد از ان روز به بعد، حسين برنامه هايش را جوري تنظيم کند که با قرار جمعه شب هاي اين جلسه هماهنگ شود و بعد از انجمن به منزل ما بيايد و به شعرخواني و گپ و گفت بنشينيم. بنابراين، شايد بتوان گفت من اولين کسي بودم که با حسني منزوي در اولين سفرش به تهران ارتباط دوستانه برقرار کرد و اين ارتباط تا آخر عمر آن خدابيامرز ادامه داشت. دوستي ما حال و هواي ديگري داشت.

چطور؟ از همان حال و هواي خاصش برايمان بگوييد.

شايد يکي از دلايلش راحتي يا بي شيله پيلگي و بي تعارف بودن من بود، آن هم در برابر شاعر جوان شهرستاني. بيشتر از اين که بخواهم به اين موضوع بپردازم، مايلم از خود حسين بگويم.

حسين اخلاق هاي ويژه اي داشت؛ مثلا خيلي صريح و بي پروا بود. بعضي ها حتي گاهي او را به خاطر بي پروايي هايش بي تربيت مي دانستند، اما واقعا اين طور نبود. چون من ذات خوب را مي شناختم و مي دانستم که حرف هايش از روي صداقتي است که دارد.

به همين خاطر، بارها و بارها پيش آمد که اگر کسي از او دلخور مي شد، سراغش مي رفتم و از دلش در مي آوردم و خلاصه، ميانه را مي گرفتم تا کسي با حسين دشمن نشود. در کل، حسني رفتارهاي دشمن تراشانه اي داشت که گهگداري باعث رنجش ديگران مي شد اما مجموعا آدم باصفا و بسيار صريح و صادقي بود. همين صداقت در شعرهايش هم کاملا مشخصا است. او حتي در شعرهايش به ضعف هاي خودش اقرار کرده.




اين دوستي مسير شاعري خودتان را به کدام سمت برد؟

من بعد از دوستي با حسين ديگر دست و دلم به شعرگفتن نرفت و فعاليت جدي ام را صرفا به ترانه سرايي محدود کردم. هميشه با خنده به حسين مي گفتم: همه تا دوست شاعر پيدا مي کنند، طبعشان گل مي کند و شعر مي گويند اما من از وقتي با تو رفيق شده ام، شعرم هم تعطيل شده است. حسين هم مي خنديد. او کلا با همه شاعران همعصرش کل کل داشت. خصوصا با محمدعلي بهمني کل کل و حتي تفاخرهاي شاعرانه داشتند. البته خيلي وقت ها بهمني نجيبانه کوتاه مي آمد و دور را به حسين منزوي مي داد و حسين هم به ترک تازي هاي خودش مي پرداخت.

در آن ديدارهاي شبانه و قدم زدن ها و جمع هايتان درباره شعر و عالم شاعري چه صحبت هايي مي کرديد؟

منزوي از شاعران معاصر خيلي ها را قبول داشت و مراتب شاعرانه شان را هم پذيرفته بود. مثلا يکي از شاعران محبوبش شهريار بود. او از بعضي اشعار يا مضامين شهريار استفاده و تضمين مي کرد يا حتي بر همان وزن و قافيه شعر مي گفت.

شعر آقاي هوشنگ ابتهاج را هم مي پسنديد و قبول داشت. اخوان ثالث و فروغ و سهراب سپهري و شاملو را هم قبول داشت و درباره شان فراوان صحبت مي کرد. البته هميشه يکسري ان قلت هايي هم نسبت به همين شاعران محبوبش داشت.

مثلا چه ان قلت هايي؟

گاهي در جمع خودمان مي گفت که شاملو خيلي از مضامين شعرهايش را از شاعران خارجي مي گيرد. مي دانيد که شاملو اهل ترجمه کردن بود و ادبيات خارج از ايران را هم مي شناخت. حسين هم گاهي با مقايسه شعرهاي لورکا و شاملو به سادگي حرفش را اثبات مي کرد. البته، درست هم مي گفت. اما در آن روزگار نه شاملو اقرار مي کرد که شعرش اقتباسي است و نه اشخاص ديگر از اين ماجرا اطلاع داشتند، چون به منابعش دسترسي نداشتند. منزوي از نوع به کارگيري مضامين و نگاهي که شاملو به موضوعات داشت، چنين حدس هايي را مي زد که همه نشان دهنده تيزهوشي اش بود. بارقه هاي عجيبي از استعداد در منزوي وجود داشت.

پس همين صحبت ها موجب مي شد ديگران از او رنجيده خاطر شوند؟

البته اين نظرات حسين به گوش شاملو نمي رسيد، چون در جمع هاي خودماني مان مطرح مي شد و اصراري هم نداشت که حرف هايش به شاملو برسد. اما در مقابل، اخوان ثالث و زبان شاعرانه اش را دربست قبول داشت. حسين معتقد بود که سهراب سپهري با شعر بيدل آشنايي دارد. دليلش ار که از او مي پرسيديم، ميگفت: چون سهراب قرار بود براي بينالي به ژاپن برود. در اين مسير، توقفي در هند داشت ولي آن قدر اين کشور برايش جذاب بود که قيد سفر ژاپن را مي زند و دو سال در هند مي ماند .

حرف حسين پر بيراه نبود. چه بسا سهراب سپهري در همان دو سال با شعر بيدل آشنا شده باشد. قاعدتا مي دانيد که آن زمان ديواني از بيدل در دسترس ما نبود.

در مجموع، از گفتن حرف هايش هيچ ابايي نداشت ولي نظرات تخصصي اش موجب ناراحتي ديگران نمي شد. چون در هر صورت او شاعر سخن سنجي بود و خيلي ها با او همراه مي شدند و حتي شاعران سعي مي کردند که ضعف هايي را که او مطرح مي کند، در آثارشان از بين ببرند. حسين چنان به شان و جايگاه خودش واقف بود که اصلا سر چنين مسائلي با ديگران بحثي نمي کرد و چانه نمي زد.

آن نکته اي که گفتم بيشتر به برخوردهاي اجتماعي او برمي گردد. به او مي گفتم: آخر حسين چرا اين طور با مردم حرف مي زني؟ مي گفت: فلاني راست نمي گويد، دروغ مي گويد، بازي در مي آورد. البته معمولا حق با او بود. ببينيد، من حيث المجموع، حسين يک شاعر تمام و کمال بود، با تمام پريشان خيالي ها و حساسيت ها و دغدغه هاي خاصش. تمام اين ها دست به دست هم مي داد تا از حسين منزوي شاعري بسازد که براي بعضي ها دل آزار بود.




به اخوان ثالث اشاره کرديد. آقاي منزوي در خاطراتشان در کتاب «از عشق تا عشق» بارها از او صحبت کرده اند و حتي هنوز هم مي شود هيجان ايشان را از اولين ديداري که با او در جلسه اي داشته، حس کرد. مي دانيد دليلش چه بود؟

اخوان ثالث درست به زلالي شعرش بود. او وقتي با اخوان مواجه مي شد و مي ديد که چقدر شخصيتش به شعرش شباهت دارد، ارادتش به او بيشتر مي شد. خود من مدت ها با اخوان ثالث در تلويزيون همکاري داشتم. او برنامه را اجرا مي کرد و من شعرها را مي خواندم. خيلي هم من را در اين کار تشويق مي کرد. حتي يادم هست که يک بار يکي از اشعار خودش را به من داد و گفت: تو بخوان. گفتم: شما که خودت خيلي خوب شعر مي خواني. خنديد و گفت: نه تو بهتر مي خواني. همين روراستي ها و صداقت ها باعث مي شد حسين هم مرحوم اخوان را زياد دوست داشته باشد.

غير از اين، مرحوم منزوي از فريدون مشيري هم زياد ياد کرده اند. در حالي که آقاي مشيري يک حالت بينابيني دارند؛ بعضي چندان براي شعرش ارزش زيادي قائل نيستند و بعضي هم جايگاه خوبي برايش در شعر معاصر در نظر مي گيرند.

چون شعر مشيري بي تقيد و ساده و روان بود، بعضي از متظاهرين علاقه مند به ادبيات او را در حد شاملو قبول ندارند. ادبيات معاصر بدون فريدون مشيري، پله بزرگي کم دارد. او با زبان نرم و راحت و صميمي اش دريچه اي بود به روي شعر نو.

من هميشه به دوستان علاقه مند به شعر معاصر، پيشنهاد مي کنم که خواندن شعر نو را با مشيري شروع کنند، چون حرف هاي او را راحت مي توان فهميد. ولي مثلا شروع آشنايي با شعر نو از طريق نيما، کمي کار سختي است. خوب است بدانيد فريدون مشيري به اتفاق خانم سيمين بهبهاني و آقاي عماد خراساني و مهرداد اوستا و ابراهيم صهبا عضو کميته شعر تلويزيون و راديو بودند که ترانه هاي ارسالي را آن ها بايد تصويب مي کردند. آن ها هميشه به راحتي ترانه هاي حسين را بدون برو برگرد تصويب مي کردند، آن قدر که درست و سالم بود. همين اتفاق ها، دوستي هاي آن ها را نزديک تر مي کرد.

جداي از اين ها، حسين منزوي معتقد بود، فروغ فرخزاد بهتر از همه پيام نيما را دريافت کرده است. در نظر او براي پذيرش شعر نو لازم نيست که شعرها دقيقا مثل شعر نيما سروده شود. بلکه بايد مثل فروغ فرخزاد ديدگاه هاي نيما را پذيرفت. او تاکيد مي کرد که نوع برخورد فروغ با موضوعات و زباني که براي بيان آن ها انتخاب مي کرد، همه و همه براساس درک و دريافت صحيحش از نيما بود.

درباره شاعران کلاسيک چه صحبت هايي از او شنيده ايد؟ هميشه نقل شده که مرحوم منزوي به ادبيات کلاسيک هم علاقه زيادي داشتند. تازه حتي به کساني که در دوران معاصر گرايش به ادبيات کلاسيک هم داشتند، نظرات مثبتي داشت.

شعر براي حسين تفنن نبود، بلکه از منظري جديد به آن نگاه مي کرد و طبع آزمايي هاي مختلفش نشان مي دهد که از ابعاد مختلف به شعر نگاه مي کرد و مي خواست که توانايي هاي خودش را هم بسنجند. او هم غزل دارد و هم مثنوي، هم دوبيتي پيوسته و هم شعر نو. اتفاقا، شعرش در هيچ کدام از اين زمينه ها دست و پا شکسته نيست، بلکه کاملا قوي است. بنابراين، او به گذشتگان نيز نگاه جدي و منتقدانه اي داشت. او از ميان شعراي کلاسيک، علي الخصوص به حافظ، ارادت زيادي مي ورزيد و مثل هر ادب آشناي ديگري حافظ را دقيق خوانده بود و قبولش داشت.

عاشقانه هاي سعدي را هم بسيار مي پسنديد و گهگداري هم به شعرهايش اشاره مي کرد و آن ها را مصداق صحبت هايش قرار مي داد. اما حسين دنبال نوآوري بود. اول صحبت درباره شعري حرف زدم که پيش حسين رفتم و گفتم مصرع اولش را برايم کامل کن. آن شعر اين بود: «لبت صريح ترين آيه شکوفايي است/ و چشم هايت، شعر سياه گويايي است// چه چيز داري با خويشتن که ديدارت/ چو قله هاي مه آلود محو و رويايي است// چگونه وصف کنم هيئت غريب تو را که در کمال ظرافت کمال والايي است...»

اگر خودتان يک بار شعر را دقيق بخوانيد، مي بينيد که او چه حرف نويي در آن زمان، گفته است. البته نبايد تاثير پدر شاعرش را هم در او ناديده گرفت؛ خصوصا که خودش هم استعداد و تلاش هم داشته است.




در اين نوآوري غير از بحث کلمات و استعارات و... شما چه ويژگي هاي ديگري ديده ايد؟

حسين از وزن هاي جديد و وزن هاي فراموش شده زياد استفاده مي کرد. او وزن هاي ابداعي هم داشت تا جايي که من خاطرم هست، حسين از اولين يا معدود کساني بود که چنين طبع آزمايي هايي در حوزه وزن داشت. بعد از آن بود که خانم سيمين بهبهاني اين طريق را پيش گرفت. حسين هم دلخور بود که چرا خانم بهبهاني هيچ وقت از او صحبتي نمي کند، چون اين اتفاق به اسم ايشان ثبت شده است. حسين بود که وزن هاي تازه را کشف کرد.

گرچه خانم بهبهاني به خوبي اين راه را ادامه داد و در بعضي شعرهايش به اوج رساند. حسين آن قدر با استعداد بود که هر بار چيز تازه اي از او تراوش مي کرد. مثلا وقتي آن زلزله معروف زنجان وضعيت شهر را خراب کرده بود، حسين به شکل عجيبي به توصيف صحنه هاي مختلف زلزله پرداخت: «گور شد، گهواره، آري بنگريد اينک زمين را/ اين دهان واکرده، غران اژدهاي سهمگين را// قريه خواب و کوه بيدار است و هنگامه شبيخون/ تا بکوبد بر بساطش، صخره هاي خشم و کين را...»

حتي در حوزه شعرهاي آييني هم اشعار حسين دور از مضامين تکراري رايجي است که درباره ائمه اطهار (ع) سروده مي شود. او حتي غزلي عاشورايي درباره امام حسين (ع) دارد که به نظرم تاکنون غزلي بهتر از آن در اين زمينه سروده نشده است: «اي خوان اصيلت به شتک ها ز غديران/ افشانده شرف ها به بلنداي دليران// جاري شده از کرب و بلا آمده و آنگاه/ آميخته با خون سياووش در ايران// تو اختر سرخي که به انگيزه تکثير/ ترکيد بر آيينه خورشيدضميران...»

خصوصا که او حتي در همين غزلش هم نقدهاي اجتماعي اش را بيان مي کند و اين از ويژگي هاي شعر اوست.

پس همان ماجراي تغيير نگاهي که نيما در شعر نو خواسته بود و حتي خود مرحوم منزوي به آن اشاره مي کرد، دقيقا در کار خودشان قابل مشاهده است. منزوي مدام در خاطراتشان از کساني صحبت مي کنند که گرايش به شعر کلاسيک دارند اما نگاهشان نو است. به نظرتان اين همه اصرار بر نگاه نو از کجا آمده بود؟

به جرئت مي توانم بگويم کتاب شعري نبود که حسين منزوي آن را نخوانده باشد، از شعر کلاسيک گرفته تا شعرهاي زمان خودش. خصوصا او که در دانشکده ادبيات هم درس خوانده بود و کلا مطالعاتش بسيار گسترده بود. او اصرار داشت که حتي مضامين شاعران قديمي را با نگاهي جديد و در قالبي نو مطرح کند. همواره طنز پنهان رندانه يا نجيبي هم در تمام اشعارش ديده مي شود. همين تلاش هاست که هم آب و رنگ تازه اي به شعرهايش داده و هم انتخاب شاه بيت را در اشعار او بسيار سخت مي کند.

مي خواهم اين جا به نکته اي ديگر هم اشاره کنم. من هميشه اولين اتراق گاه حسني هنگام سفرهايش به تهران بودم. او هر بار در همين سفرها شعرهاي جديدش را برايم مي خواند و من مدام شاهد رشد شعر او بودم. شعر حسين هر بار پخته تر از دفعه قبل مي شد. البته من خودم شاعر نبودم ولي با شعر زياد سر و کار داشتم. در کل حسين منزوي با نظرات نيما درباره تغيير نگاه به شعر موافق بود و خودش هم بر همين اساس عمل مي کرد. حسين در غزل حرف نو مي زد و دنبال يار سرو قد و چشم خمار نبود و به جايش مي گفت: «درياي شورانگيز چشمانت چه زيباست/ آن جا که بايد دل به دريا زد همين جاست»





غير از اين، مفاهيم عاميانه خيلي خوب در شعرش مطرح مي کرد. برخلاف شاعراني که وقتي مي خواهند وارد اين حوزه شوند، صرفا از افعال شکسته استفاده مي کنند. اما حسين آن قدر با مردم در ارتباط بود و با زبانشان آشنايي داشت که حتي مفاهيم عاميانه را هم خوب مطرح مي کرد و هم همان ها بين مردم خوب جا مي افتاد. درست مثل اين ترانه مشهور او: «مي شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره/ نمي شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره».

خاطره بازي و صحبت از شعر مرحوم منزوي براي شما که رفيق قديمي شان بوده ايد، مي تواند حالا حالاها ادامه داشته باشد. اما بالاخره بايد با حرفي اين صحبت را هم به پايان برد...

من هيچ وقت فکر نمي کردم که روزي حسين منزوي هم مي ميرد. حرف آخر اينکه حسين در عهده خودش آن چنان که بايد شناخته نشد، هنوز هم نشده. آن خيلي هايي که شعر حسين را زياد مي خوانند، دستي در مطرح کردن توانايي هاي او در شعر ندارند. شاعر مهمي مثل ابتهاج، مطلقا به حسين منزوي اشاره نمي کند. او که شان شاعري اش اجل از اين صحبت هاست، کم لطفي کرده که درباره حسين حرفي نزده است.

و جالب اين که منزوي به سادگي از شعر ابتهاج در خاطراتش تعريف مي کند و هيچ ابايي از اين کار ندارد.

چون حسين نگاه واقع بينانه اي به شعر دارد. ولي بعضي از شاعران تراز اول که نيازي هم به تاييد ديگران ندارند، به عنوان پديده اي نو به حسين منزوي نگاه نمي کنند. جا داشت که آن ها چنين کاري کنند، ولي عملا هيچ وقت اين اتفاق رخ نداد. کلا، عواملي موجب شده بعضي ها اصلا سراغ حسين منزوي نروند و درباره اش سکوت کنند. خلاصه، به نظرم منزوي گرفتار توطئه سکوت شده است. براي نمونه، سيمين بهبهاني هم هيچ وقت از منزوي جرفي نزده است. اصلا انگار در دوران او شاعري به نام حسين منزوي نبوده است؛ سوال مهم اين است که چرا؟


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۹۳۲۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دیدار بارزانی با حسین امیرعبداللهیان

عکاس: علی احمدوند

دیگر خبرها

  • جهان امروز، محروم از کیمیاگری و شاعری ایرانی است
  • هم مادران و همسران ارزشمند و هم نقش آفرینی در اجتماع | منزوی‌ کردن زنان را به هیج‌وجه قبول نداریم | ویدئو
  • رئیسی: منزوی کردن زنان را به هیچ وجه قبول نداریم
  • رئیسی: منزوی کردن زنان را به هیچ وجه قبول نداریم | به اینجا آمدم تا بگویم دختر یعنی...
  • رئیس‌جمهور در مراسم گرامیداشت روز دختر: منزوی کردن زنان را به هیچ وجه قبول نداریم / دختران سرمایه بزرگ کشور هستند
  • منزوی کردن زنان را قبول نداریم/ ایران بیشترین تحصیل کرده زن در منطقه را دارد
  • دختران سرمایه بزرگ کشور هستند/ منزوی کردن زنان را به هیچ وجه قبول نداریم
  • منزوی کردن زنان را قبول نداریم
  • ترکیب استقلال مقابل ذوب آهن
  • دیدار بارزانی با حسین امیرعبداللهیان